سفرنامه

سفرنامه محمدابراهیم باستانی پاریزی

او تاریخ‌دان، نویسنده، پژوهشگر، شاعر، موسیقی‌پژوه، استاد دانشگاه تهران و از درویشان گنابادی بود؛ که در سوم دی‌ماه 1304 در پاریز، از توابع شهرستان سیرجان در استان کرمان زاده شد.  شوق نویسندگی وی در دوران کودکی و نوجوانی در پاریز و با خواندن نشریاتی مانند حبل‌المتین، آینده و مهر برانگیخته شد. اولین نوشتهٔ او در جراید آن زمان، مقاله‌ای بود با عنوان «تقصیر با مردان است نه زنان» که در سال ۱۳۲۱ در مجلهٔ بیداری کرمان چاپ شد همچنین اولین کتاب باستانی پاریزی پیغمبر دزدان نام دارد. وی در مدت حیات بیش از شصت عنوان کتاب تألیف یا ترجمه نمود.  در سفرنامه‌اش او جزییات دلنشینی را با همان زبان گرم و ساده‌ همیشگی‌اش بیان می‌کند؛ از نخستین دعای سفری که پدرش در گوش او خواند تا سفر به سرزمین‌ها و شهرهای مختلف، وی این خاطرات را چنان زنده و ملموس بیان می‌کند که گویی خواننده با او از پاریز تا پاریس همسفر و همقدم بوده است. این کتاب مملو از اصطلاحات و دانستنی‌هایی است که خواه به محل زندگی شخص وی در پاریز و خواه به مکان‌هایی که به آن سفر کرده بود، برمی‌گردد.

برگی از سفرنامه محمد ابراهیم باستانی‌پاریزی

روزگار من بیشتر در سفرها طی شد. سفرهایی که نخستین آن حدود سی و پنج سال پیش (1316 ش) از کوهستان پاریز شروع شد و آن برای تحصیل در کلاس ششم ابتدایی در سیرجان بود. و آخـرین آن زیارتی بود که خدا طلبید و در کنار حجرالاسود و زیر ناودان طلا فرصت راز و نیاز فراهم آمد.(1351 ش) هنوز دعای سفری که پدرم در نخستین سفر به گوشم خواند، به همان شیوائی و رسائی در گوشم طنین‌افکن است که بانگ‌های بلند الله‌اکبر از فراز مناره‌های اعجاب‌انگیز حرم کعبه و مسجد مدینه پرده‌های گوش را نوازش می‌دهد. ساده‌ترین سفر من همان سفر پاریز به سیرجان بود که خورجینی پر از نان خشکه و یک پوست پنیر و یک شکمبه قرمه و مقداری جوزاقند و مغزو و کشک خلال بر پشت چارپا نهادیم و رختخواب را برآن پوشیدیم و با بند تم‌للک آن را محکم بستیم و برآن نشستیم و ده فرسنگ راه بین پاریز و سیرجان را یک شبه طی کردیم. شاید اجاب انگیزترین آن نیز سفر اخیر اکسفورد بود که قسمتی از آن با هواپیمای جمبوجت پان امریکن صورت گرفت، و آن نیز در شب بود، در حالی که مرکب ما به اندازه یک شهر نورافکن داشت، و به بوفه های متعـدد برای پذیرایی آماده بود و از فراز هر مملکتی که می‌گذشت به عادت و رسوم همان مملکت از مسافر پذیرایی می کرد، و سالن چنان مجهز و آراسته بود که حتی در اواخر شب مسافران فیلم سینمایی تماشا می‌کردند. این هواپیما با 8 ردیف صندلی و چهل پنجاه متر طول، حدود 400مسافر می گرفت و از سه طبقه تشکیل شده بود و که طبقه وسط اختصاص به مسافر داشت و طبقه پایین اختصاص به بار و طبقه سوم هم بار بود، منتهی بار امریکایی مختص مسافران مرد پولدار خوش‌گذران و زنان زیبا یا پولدار جفت جوی، و با این وضع، این هواپیمای جمبوجت هنگام پرواز، با آن تفصیلات، درست به یک کاروانسرای شاه‌عباسی می‌ماند که بال درآورده بود و در آسمان اوج می‌گرفت. این 35 سال فاصله بین این دو سفر، برای من، در حکم پاگذاشتن از عالم قرون وسطی به روزگار اتم است، چه نوشتن را از پای لاله و پیه‌سوز شروع کردم و در روشنایی برق ادامه دادم…[1]

 

[1] . باستانی‌پالیزی، محمدابراهیم، از پالیز تا پاریس، تهران، چاپخانه سپهر، چاپ دوم، 2535، ص5-3.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *