سفرنامه تور تبریز – جلفا
سفر همیشه برای من مثل هوا بوده؛ هرجا نفسم گرفته، سفر راهگشا شده است
اینبار مقصد، تبریز و جلفا بود و گروهی ۲۵ نفره همراهم بودند. قرار شد مسیر را با قطار طی کنیم؛ چند سالی بود که به تبریز نرفته بودم و از این بابت کمی دلنگران بودم، اما در طول سفر فهمیدم این کار در خونم است، در رگهایم جریان دارد. هرچقدر هم که از آن فاصله بگیرم، باز به من نزدیک میشود. ساعت حرکت قطار ۱۰ شب بود. مثل همیشه، بیش از یک ساعت زودتر به ایستگاه رسیدم، اما جالب اینکه چند نفر از مسافران حتی از من هم زودتر آمده بودند. کمکم گروه کامل شد، معارفهی کوتاهی داشتیم و هرکس همکوپهایهای خود را شناخت. پس از هماهنگیها و جابهجاییها، بالاخره روی صندلیام آرام گرفتم تا استراحت کنم و صبح به تبریز برسیم.
صبح ساعت ۸:۴۰ به تبریز رسیدیم. راننده منتظر بود تا گروه را از ایستگاه به هتل ببرد. صبحانه را در هتل صرف کردیم و سپس گشت روز اول آغاز شد. خوشبختانه با اینکه میانگین سنی گروه کمی بالا بود، اما همه پرانرژی و فعال بودند. در مسیر، توضیحاتی درباره تاریخچه تبریز و برنامه سهروزه سفر ارائه دادم. نخستین مقصد، میدان ساعت تبریز بود. بازدیدی پیرامونی داشتیم و سپس به موزه باستانشناسی رفتیم، اما بهدلیل مرمت پس از جنگ دوازدهروزه هنوز بازگشایی نشده بود. از آنجا پیاده به سوی مسجد کبود حرکت کردیم. در مسیر، در پارک خاقانی ایستادیم و دوستان مشتاقانه چند عکس یادگاری گرفتند. وقتی وارد محوطه مسجد کبود شدیم، نمایشگاه و بازارچه صنایعدستی توجه همه را جلب کرد و با وجود قولهایی که داده بودند، هرکسی به سویی رفت! با کمی تلاش و لبخند، دوباره گروه را جمع کردم و بازدید از مسجد کبود را ادامه دادیم. بهجای موزه باستانشناسی، موزه عصر آهن را در برنامه گنجاندیم که با استقبال فراوان همراه شد. سپس به بازدید از ارگ علیشاه رفتیم و بعد برای ناهار راهی رستوران یاقوت شدیم؛ جایی با موزیک زنده و فضایی دلانگیز که خستگی صبح را از تن همه درآورد. بعد از ناهار، اتاقها در هتل تحویل داده شد و قرار گذاشتیم ساعت شش بعدازظهر برای گشت شبانه آماده شویم. آن شب برنامه بازدید از مقبرهالشعرا و پارک ائلگلی بود. هوای خنک و دلپذیر تبریز و منظره آرامبخش ائلگلی، شبی خاطرهانگیز ساخت. شام را در رستوران باختر خوردیم و پس از بازگشت به هتل، آماده روز دوم شدیم.
صبح روز دوم، بعد از صبحانه با شوق راهی جلفا شدیم. در مسیر با موسیقی و گفتوگو فضای صمیمی و شادی شکل گرفت تا به رود زیبای ارس رسیدیم؛ رود مرزی پر از راز و افتخار. کنار مجسمهها ایستادیم، نفسی تازه کردیم و عکسهایی به یادگار گرفتیم. دیدن آن سوی رود، سرزمینی که روزگاری از خاک ایران بوده، حس عجیبی داشت… بعد از بازدید از ارس، به سمت کلیسای سناستپانوس حرکت کردیم. بازدید از کلیسا برای همه تجربهای تازه و لذتبخش بود؛ هوای خنک، فضای معنوی و طبیعت اطراف همه را سر ذوق آورد. در ادامه، به پیشنهاد راننده، توقفی در مرکز خرید ستارخان داشتیم تا فرصتی برای خرید فراهم شود. سپس برای ناهار به رستوران آلدوز در جلفا رفتیم. بهدلیل کمبود زمان، از بازدید آسیاب خرابه صرفنظر کردیم تا دوستان بتوانند در بازارهای محلی جلفا مانند بازار روسها و بازار مرزی به خرید بپردازند. حدود سه ساعت خرید کردیم و عصر به هتل برگشتیم. گروه آنقدر پرانرژی و هماهنگ بود که تصمیم گرفتم جایزهای برایشان در نظر بگیرم: بازدید از روستای کندوان.
روز سوم پس از صبحانه رهسپار کندوان شدیم؛ روستایی شگفتانگیز با خانههای صخرهای که انگار از دل کوه روییدهاند. عکسها، خریدهای محلی و هوای پاک کوهستان روزی فراموشنشدنی ساخت. برای ناهار به رستوران ایمانی رفتیم؛ محیطی زیبا، غذایی خوشطعم و برخوردی گرم که همه را راضی کرد.
در ادامه، راهی بازار بزرگ تبریز شدیم تا آخرین خریدها و سوغات را انجام دهیم. غروب به ایستگاه راهآهن برگشتیم، با دلی پر از خاطره و لبخند از هم خداحافظی کردیم و سفر تبریز – جلفا به پایان رسید.
سفری که بار دیگر یادم آورد چرا سفر برای من مثل هواست؛
هر بار که نفسم میگیرد، تنها راهش، رفتن است…
شیرین اسدبیگی