روی گونزالس کلاویخو نویسنده و جهانگرد اسپانیایی فرستاده مخصوص هانری سوم پادشاه اسپانیا به نزد تیمور گورکانی در حدود سال 805ق بود. او در سفرنامه خویش کشورها و شهرها و شاهان و حاکمان و اوضاع و احوال مردم آن عصر را از مایورکای اسپانیای تا سمرقند و خصوصاً ایران عصر تیموری را شرح میدهد. مدت زمان این سفر آنقدر طولانی و مشقات آن سخت بوده که چند تن ار همراهان کلاویخو بیمار شده و میمیرند. کلاویخو بیش از یک قرن پس از آنکه مارکوپولو نحوه راه یافتن به آسیای مرکزی را در کتاب معروف خویش بیان داشت، بهسوی سمرقند به راه افتاد. او شرح میدهد که از اسپانیا تا سمرقند راه از هفتاد درجه طول غربی هم تجاوز میکند و هرگز از عرض چهل درجه نمیگذرد. او توصیف بسیار پرارزشی از قسطنطنیه بهجای گذاشتهاست. در زمان ورود او به قسطنطنیه نیم قرن تا ویرانی و تباهی ناشی از تسلط ترکان بر آن شهر ماندهبود. از هفت کلیسایی که توصیف میکند اکنون تنها دو کلیسا بهجای مانده است. در راهپیمایی دور و دراز تبریز تا سمرقند آنچه بیشتر در قلمرو ایران مورد توجه کلاویخو است تعویض اسبهای چاپاران بود که به هزینه حکومت انجام میگرفت. در این سفرنامه اولین بار در طول تاریخ از نام تهران اسمی به میان می آید.
برگی از سفرنامه کلاویخو
در تبریز بهانتظار فرا رسیدن فرمان ماندیم و این فرمان تا روز چهارشنبه هیجدهم مارس نرسیده بود، درین روز به ما دستور دادند که باید به قراباغ برویم. روز پنجشنبه نوزدهم مارس به راه افتادیم و پس از گذشتن از چند رشته کوه بلند که در شمال تبریز واقع بود به دره ای رسیدیم که پر از بیشهها و دشتها و بوستانهای پرحاصل بود. زیرا که آب و هوای این منطقه ملایم و میوه در آن در نهایت فراوانی بهدست میآید. درین دره رود ارس جاری است. تا چهار روز از میان اراضی این روستاها و بیشهها میگذشتیم. زیرا که برنج و ارزن سفید و سیاه به مقدار فراوان در آن قسمت میروید و همه نواحی اطراف از حاصل این منطقه بهرهمند میشوند. گندم و جو درین منطقه میروید اما برنج چنان فراوان است که به اسب میخورانند. در همه آن دشت چادر نشینانی که ایل عمر میرزا را تشکیل میدهند، اردو و چادر زده بودند. روز چهارشنبه بیست و پنجم مارس از میان چادرهای این تاتاران میگذشتیم و به ده یا دوازده فرسخی مقرعمر میرزا رسیده بودیم که ناگهان به گروهی بر خوردیم که بهسوی ما میآمدند و به ما گفتند که اردو شلوغ است و بهترست برگردیم. علت غوغا و شلوغی و نابسامانی اردو را پرسیدیم گفتند که امیر جهانشاه (فرمانده کل) آهنگ جان عمر میرزا کرده بود و مردان ایل برخاستند و به فرمان سران و بزرگان تاتار برسر جهانشاه میرزا تاختند و او را گرفتار ساختند و عمر میرزا هم فرمان سربریدن او را داد .
کسان جهانشاه هم شوریدند و اینک جنگی میان مردان ایل عمر میرزا و ایشان در گرفته و بسیاری از دو سو کشته شدهاند. آنان گفتند عمر میرزا هم اکنون از رود (کر) با سواران خاص خود گذشته است و فرمان داده تا پلی که از زورق بر آن بسته بودند بشکنند. هیچکس نمیداند که ازین کارچه هدفی در میان است. اما همه لشکریان در نهایت پریشانی وبیترتیبی هستند. چون این را شنیدیم ما سفیران با هم شور کردیم و سرانجام بر آن شدیم که چون اینقدر بهمحل حادثه نزدیک هستیم، بهترست پیش رویم تا حقیقت را به چشم ببینیم…[1]
[1] . روی گونزالس دو کلاویخو، سفرنامه کلاویخو، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1340، ص307-306.