سفرنامه

سفرنامه پیترو دلاواله

او نویسنده، شرق‌شناس و جهانگرد ایتالیایی بود. پیترو دلاواله پس از شکست در عشق تصمیم گرفت به زیارت سرزمین مقدس برود. نخست در هشتم ژوئن ۱۶۱۴ با کشتی از ونیز عازم قسطنطنیه شد و یک سال در آنجا ماند. سپس از آنجا رهسپار آسیای صغیر و مصر شد و از طریق صحرای سینا به فلسطین رفت و پس ار دیدار اورشلیم به بغداد مسافرت کرد و به قصد مشاهده آثار تمدن بابل از شهر حله نیز دیداری نمود. سپس به بغداد مراجعت نمود و با بانو سیتی معانی دوشیزه هجده ساله آسوری مسیحی ازدواج نمود در این مدت زبان ترکی و کمی عربی آموخت. پس از ازدواج به اتفاق همسر و چند تن ار ملازمان با کاروانی از طریق همدان و گلپایگان به اصفهان رفت. بعد از مدتی اقامت و بازدید از شهر اصفهان در سال 1621 ، این شهر را به جنوب ایران و شهر شیراز ترک می‌کند.در سال 1622 وارد سواحل جنوبی ایران می شود و همسر او به‌دلیل بیماری فوت می‌کند .در زمان جنگ شاه عباس برای بیرون راندن پرتغالی‌ها از جزیره هرمز، از ایران به سوی هند رفت. مدتی در هند سفر کرد و بعد از راه بصره و بندر اسکندرون و قبرس به رم بازگشت و مورد استقبال پاپ اوربان هشتم قرار گرفت. گفته می‌شود نخستین مورد مستند بردن گربه ایرانی به اروپا به دست او بوده‌است.

برگی از سفرنامه پییترو دلاواله

اصولاً به‌خاطر فراوانی آب و رطوبت هوا تمام اراضی مازندران زیر کشت برنج و شالیـکاری است حال یا زمین‌هایشان مناسب کشت گندم نیست یا علاقه‌ای به نان گندم ندارند، چنان‌که برای گوشت هم چندان اهمیتی قائل نیستند و در مورد لبنیات هم آن‌قدرها دقت به خرج نمی‌دهند و به‌خصوص کره و چربی‌های مصرفیشان برای سلامتی مضر است. غذای عمده‌شان را برنج تشکیل می‌دهد و آن را با آب خالص و نمک طبخ می‌کنند. این غذا را چلو می‌نامند و بدون هیچ خورشی آن را می‌خورند البته در معده‌شان به آن چاشنی می‌زنند یعنی همراه با آن چند قاشق سرکه یا آبغوره یا آب انار می‌بلعند. به این غذا اهمیت زیادی می‌دهند و می‌گویند چیزی مطبوع‌تر، خوشمزه‌تر و سالم‌تر از آن در دنیا وجود ندارد. باید اذعان کنم زیاد هم بیراه نمی‌گویند، چون من هم از آن بدم نیامد و تمام طول دوران روزه را فقط با این غذا گذراندم که بهـتر از آن چیزی نبود، ولی تصور نمی‌کنم زیاد مغذی باشد، چون مردم مازندران که غـذای دیگری ندارند معمولاً رنگ پریده به‌نظر می‌آیند، حال این پریدگی رنگ چهره یا به‌خاطر تغذیه‌شان است یا وضع آب و هوا چنین ایجاب می‌کند و در حالی که تمام مردم این کشور چهره‌ای گندمـگون دارند، مازندرانی‌ها رنگ پریده‌اند و چشم و ابرو و موهایشان بی‌نهایت سیاه است. زنهایشان زیبا و خوش قیافه‌اند و به همان میزان، رسوم و عاداتشان با سایر مسلمانان تفاوت دارد، هرگز صورت خود را نمی‌پوشانند و وقتی مردی را ببینند فرار نمی‌کنند، بلکه با روی باز، آزادانه با او صحبت می‌کنند. خلاصه باید اذعان کرد، بسیار مودب در محاوره بسیار نرم و ملایم هستند. مردانشان نیز مانند زن‌ها بسیار مهربان، متواضع و مودبند، به‌خصوص علاقه زیادی دارند که خارجی‌ها را در منازل خود سکنی دهند و تا حد ممکن، علاقه و محبت و دوستی خود را ابراز دارند. می توانم بگویم در تمام دنیا جایی نیست که مردمانش مهربان‌تر و بخشنده‌تر از مازندرانی‌ها باشند. به هر حال اگر مازندران همان هیرکانی باشد که قدما به صورت سرزمینی خشن و دهشتناک و پر از ببر و حیوانات درنده توصیف کرده‌اند؛ در حال حاضر زیباترین سرزمینی است که من تاکنون در آسیا دیده‌ام وتنها سرزمین دنیاست که چنین مردمانی مهربان و آداب‌دان و متواضع دارد…[1]

 

[1] . پییترو دلاواله، سفرنامه‌ی پییترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، تهران، نشر قطره، چاپ اول، 1380، ص600-599.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *