سفرنامه

سفرنامه اولیویه

گیوم آنتوان اولیویه جهانگرد، پزشک و طبیعى‌دان، گیاه‌شناس فرانسوى و عضو دیرکتوار فرانسه در سال 1756م در آرک نزدیک تولون فرانسه به دنیا آمد. وى یکى از نویسندگان دایرهالمعارف متدى بوده که در 1796م، در زمان آقامحمد خان قاجار از طرف دولت فرانسه به‌نمایندگى، به ایران آمده و در این کشور به سیاحت پرداخته و در خاک عثمانى هم گردش کرده است. او در آخرین سال سلطنت آقا محمد خان قاجار در ایران حضور دارد از این‌رو، روایت مسیو اولیویه، که در مقطع حساس جابه‌جایی قدرت میان دو پادشاه نخستین قاجار است، تصویری از روند رو به اوج این سلسله است. او در موقع بازگشت به فرانسه در ممالک کرانه شرقى مدیترانه هم به مطالعه پرداخته و در سال 1795م کتابى زیر عنوان «سفرنامه عثمانى و مصر و ایران»، در شش جلد نوشته و در سال‌هاى 1801م تا 1807م به طبع رسیده است. این کتاب، به زبان آلمانى هم ترجمه شده و «سفر اولیویه در کشور ترکیه، مصر و ایران» نام دارد که در سه جلد در شهر وین در 1809م به طبع رسیده است. اولیویه پس از پنجاه و هشت سال عمر در 1814 در لیون بدرود حیات گفته است.

برگی از سفرنامه اولیویه
روزی که از گشت مراجعت کرده و به منزل رسیدیم، چهار ساعت به ظهر مانده بود که در بیرون از سرای خود، درویشی در روی سجاده به هیأت مخصوص، نشسته دیدیم. جمعی از مردم، وی را احاطه کرده بودند. این درویش پیری بود خوش‌رو و صورت که ریش‌دراز و انبوهی داشت، قلمدانی بسیار بزرگ به کمر زده، به دستی قلمی گرفته و به دست دیگر کاغذهای نوشته، به زنان تقسیم می‌کرد. از برای اینکه راه گذشتن به ما بدهد، لمحه‌ای توقف کردیم. چون از خانه بیرون شدیم، پرسیدیم که این مرد در میان این همه زنان چه می‌کرد، گفتند به هر یکی از آنان قطعه‌ای نوشته می‌داد که به‌واسطه آن، بیماری‌های آنها را علاج کرده و از همه ناخوشی‌ها در آینده محفوظ شوند، و قیمت هر قطعه از این کاغذ را شش پول می‌گیرد. این عمل بیش از یک ساعت طول کشید، چون درویش از اهل تجریش نبود، بایستی شب را به منزل خود بازگردد و شتاب داشت که زودتر آنچه باید، تحصیل کند. زیاده بر پنجاه نوشته به فروش رسانید و مردمان متفرق شدند. درویش را بیش از این امید معامله نماند. برخاست و به خانه ما درآمد. سلامی بسیار با ادب کرد. در روی فرش نشست و دوباره تعارفی کرد و گفت: از راه بسیاری به جهت ملاقات شما آمده‌ام و شنیده‌ام که شما از اطبای حاذق فرنگستان هستید. به ناخوشی فتقی که پانزده سال است مرا اذیت کند، مبتلا هستم و می‌خواهم مرا علاج کنید. پاسخش دادیم که بسی عجب دارم کسی که به مراتب از ما داناتر است، از ما استعلاج می‌کند، زیرا تو طبیبی بسیار ماهرتر از ما باشی. از آن رو دوایی که تو میدهی به مفت برای تو تمام شود و برای تو پول آورد. دوایی که ما دهیم زیاد باشد و هیچ تنخواهی در عوض به ما ندهد. تو به یک کلمه معالجه بیماران کنی و ما چندین کلمه سخن گوئیم و غالب ایام شفا ندهیم و علاج نتوانیم. درویش شخصی ظریف بود، به مزاج ماجواب‌های بامزه گفت و صحبت‌های نیکو کرد و پس از آن مفصل حکایتها گفت که شامل بود بر معالجات غریبه که از وی صادر شده بود از جمله اشخاصی که قریب به عمل و کوری بودند، در چند روز بینا شده‌اند، مفلوج بوده‌اند و فورا صحت یافته‌اند. بس اشخاصی که در بستر موت محتضر بوده‌اند و از چنگ مرگ مستخلص کرده است. چقدر زنان عقیم را، سالی تمام نگذشته، طفلی به کنار نهاده است…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *