به کوشش و برنامهریزی دقیق «مدار گشت زمین»، یکی از زیباترین سفرهای پاییزیمان رقم خورد؛ سفری دلانگیز به شهرهای مراغه و مهاباد، همراه با گروهی مهربان و همراه.
من، شیرین اسدبیگی، افتخار همراهی این تور را بهعنوان سرپرست گروه داشتم. در کنار من، آقای محمدزاده بهعنوان لیدر محلی و جناب داریوش رضایی، رانندهای بینظیر، دقیق و فوقالعاده زحمتکش حضور داشتند.
روز اول – حرکت بهسوی مراغه
حرکت ما رأس ساعت ۱۱:۵۰ شب، با قطار به مقصد مراغه آغاز شد.
اما درست ده دقیقه پیش از سوار شدن، اتفاق جالبی افتاد! برای هماهنگی ترانسفر صبح به سمت کیوسک اطلاعات ایستگاه رفتم و پرسیدم:
«قطار چه ساعتی به مراغه میرسه؟»
کارمند اطلاعات با خونسردی گفت: «این قطار اصلاً به مراغه نمیره!»
لحظهای شوکزده شدم و تازه متوجه شدم یکی از مسافران پشت سرم ایستاده و ماجرا را شنیده است! نگران شدم، اما آرامش خودم را حفظ کردم و گفتم: «نگران نباشید، درستش میکنم.»
در چند دقیقه، خبر بین سایر مسافران پیچید که انگار بلیطها اشتباه صادر شدهاند. سریع با همکاران تماس گرفتم؛ با بررسی شرایط تصمیم گرفتیم در ایستگاه میانه پیاده شویم و از آنجا با تاکسی به مراغه برویم، چون ترانسفر شبانه مجوز نداشت.
با همکاری کادر قطار، همه چیز مرتب پیش رفت و حدود ساعت ۶:۳۰ صبح به ایستگاه میانه رسیدیم. تنها سه تاکسی خطی در ایستگاه بود و کافی نبود؛ چند تماس و مذاکره طول کشید تا سرانجام با چند راننده مهربان هماهنگ شدیم که ما را تا مراغه برسانند.
با جادهای خلوت و طلوعی آرام، حوالی ساعت ۱۰ صبح به هتل بزرگ مراغه رسیدیم و پس از صبحانهای دلچسب آماده گشت روز اول شدیم.
گشت روز اول – مراغه و بناب
برنامه شامل بازدید از رصدخانه مراغه، مسجد ملا رستم، گنبد کبود، گنبد مدور، بازار مراغه، سد علویان و رودخانه صوفیچای بود.
در مسیر سد، کنار جاده میان درختان زالزالک توقف کردیم؛ همگی مشغول عکاسی و چیدن میوههای خوشرنگ شدیم، لحظهای شیرین و پرخنده میان طبیعت پاییزی.
پس از آن به بناب رفتیم و در یکی از رستورانهای محلی، کباب بناب اصیل و لذیذ را تناول کردیم؛ شام و ناهار همزمان، اما بهیادماندنی.
شب، خسته و راضی از روزی پرماجرا، به هتل بازگشتیم و زودتر از همیشه به خواب رفتیم.
روز دوم – غار سهولان و بازار مهاباد
پس از صبحانه، بهسوی مهاباد حرکت کردیم. در مسیر، منظرهی تلخ خشکی زرینهرود و سیمینهرود دلمان را فشرد و معنای واقعی خشکی دریاچه ارومیه را لمس کردیم. در حوالی میاندوآب از دور، گور دخمه فخریکا نمایان شد؛ شکوهمند و باستانی، هرچند امکان بازدید نزدیک نداشتیم.
حدود دو ساعت و نیم بعد، به غار سهولان رسیدیم؛ دومین غار بزرگ ایران با امکان قایقسواری. بخشی از مسیر را پیاده و بخشی را با کالسکه طی کردیم.
درون غار، شگفتیهای طبیعت خیرهکننده بود: نقوشی شبیه دلفین، اختاپوس، پای فیل و حتی شمشیر! در سکوت غار، صدای کبوتران لانهکرده در صخرهها طنین داشت و حس زندگی در دل سنگ جریان داشت.
پس از بازدید و پذیرایی با چای، رهسپار بازار مهاباد شدیم. بانوان همسفر با شور و اشتیاق مشغول خرید شدند و تا ساعت ۱۷ بازار را زیر پا گذاشتند. آقای رضایی بار دیگر با مهربانی چای آماده کرده بود و با حوصله در جابهجایی وسایل کمک میکرد.
شام آن شب در یکی از رستورانهای معروف مهاباد بود: چلو بوقلمون لذیذ و پرطرفدار.
پس از صرف غذا، به هتل بزرگ مراغه بازگشتیم.
روز سوم – مراغهگردی و بدرود
صبح روز سوم را آزاد گذاشتم تا همسفران بتوانند استراحت کرده یا از امکانات هتل بهرهمند شوند.
پس از چکاوت ساعت ۱۱:۳۰، به مقبره اوحدی مراغهای و موزه ایلخانی رفتیم؛ سپس از موزه فسیلها بازدید کردیم که بهراستی جذاب و آموزنده بود.
در ادامه، توقفی کوتاه در باغهای سیب مراغه داشتیم؛ هرچند فصل برداشت گذشته بود، اما سیبهای سرخ پراکنده زیر درختان عطر دلانگیزی در فضا پیچانده بودند. با چشمانداز زیبای سهند در دوردست و عطر چای زغالی، دقایقی ناب را در طبیعت سپری کردیم. بازی بچهگربهای کوچک کنارمان، خنده بر لبان همه نشاند!
سپس به ورجوی رفتیم و از معبد مهر دیدن کردیم. جلوی معبد، آقای توحید بساط فروش خشکبار داشت و با مهربانی از ما عکس یادگاری گرفت.
در غروب دلانگیز ورجوی، چشمانداز گنبدهای سرخ و غفاریه را در نور شب دیدیم؛ با شکوه و رؤیایی.
در پایان، در رستوران عمارت فیروزه گرد آمدیم و با کاسهکباب و سوپ خامهای خوشطعمی که یادآور طعمهای ترکی بود، سفر را به شیرینی به پایان رساندیم.
سپس وسایل را تحویل گرفته، با بدرقهی لیدر و کاپیتان عزیز، ساعت ۱۱ شب با قطار خلیجفارس عازم تهران شدیم.
صبح فردا حوالی ساعت ۱۰ به تهران رسیدیم؛ سفری پرخاطره به پایان رسید، اما دلهایمان پر از انرژی و شور سفرهای آینده بود.
تا دیدار بعد، در مسیر زیبایی و دوستی
شیرین اسدبیگی – سرپرست گروه تور مراغه و مهاباد
سفرنامه مراغه و مهاباد ۶-۹ آبان ۱۴۰۴